کد مطلب:77726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

نامه 003-به شریح قاضی











من كتاب كتبه علیه السلام لشریح بن الحارث.

یعنی از مكتوبی است كه نوشت او را امیرالمومنین علیه السلام از برای شریح پسر حارث كه قاضی گردانیده بود او را عمر بر اهل كوفه و بعد از آن قاضی بود تا هفتاد و پنج سال.

روی ان شریح بن الحارث قاضی امیرالمومنین علیه السلام، اشتری علی عهده دارا بثمانین دینارا، فبلغه ذلك و استدعاه و قال له:

«بلغنی انك ابتعت دارا بثمانین دینارا و كتبت كتابا و اشهدت شهودا.»

فقال شریح: قد كان ذلك یا امیرالمومنین. قال: فنظر الیه نظر مغضب، ثم قال له:

«یا شریح اما انه سیاتیك من لا ینظر فی كتابك و لا یسئلك عن بینتك، حتی یخرجك منها شاخصا و یسلمك الی قبرك خالصا، فانظر یا شریح، لاتكون ابتعت هذه الدار من غیر مالك او نقدت الثمن من غیر حلالك، فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دار الاخره! اما انك لو كنت اتیتنی عند شرائك ما اشتریت، لكتبت لك كتابا علی هذه النسخه، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوقه.»

یعنی روایت شده است كه شریح پسر حارث، قاضی از جانب امیرالمومنین علیه السلام، خرید در عصر خلافت او خانه ای را به هشتاد دینار زر سرخ. پس رسید این خبر به امیرالمومنین علیه السلام و خواند او را و گفت مر او را كه رسید به من كه تو خریده ای خانه ای به هشتاد دینار و نوشته ای كتاب قباله ی او را و شاهد گرفته ای شاهدهای چند را.

پس گفت شریح: به تحقیق كه واقع شد خانه خریدن من به آن قیمت، ای امیرمومنان.

گفت راوی كه پس نگاه كرد علیه السلام به سوی شریح نگاه غضبناك، پس گفت:

«ای شریح، آگاه باش كه به تحقیق كه می آید به نزد تو كسی كه موت باشد كه نگاه

[صفحه 1015]

نكند به كتاب قباله ی تو و سوال نكند از جهت حجت تو، تا اینكه بیرون كند تو را از آن خانه در حالتی كه كوچ كننده باشی از آنجا به جای دیگر و می سپارد تو را به قبر تو تنها، پس نگاه كن ای شریح كه باشی تو كه خریده باشی این خانه را از غیر مال تو، یا تحصیل كرده باشی قیمت این خانه را از غیر مال حلال تو، پس در این هنگام باشی تو به تحقیق كه زیان كرده باشی در سرای دنیا و در سرای آخرت. آگاه باش كه هرگاه بودی تو كه می آمدی نزد من در وقت خریدن تو آنچه را كه خریده ای، هر آینه می نوشتم از برای تو كتابی بر نهج این نسخه، پس راغب نمی شدی در خریدن این خانه به یك درهم، پس چه جای به بالاتر از یك درهم!

والنسخه هذه، یعنی و آن نسخه این است:

«هذا ما اشتری عبد ذلیل من میت قد ازعج للرحیل، اشتری منه دارا من دار الغرور، من جانب الفانین و خطه الهالكین. و تجمع هذه الدار حدود اربعه: الحد الاول ینتهی الی دواعی الافات و الحد الثانی ینتهی الی الشیطان المغوی. و فیه یشرع باب هذه الدار.»

یعنی این كتابی است در ذكر چیزی كه خریده است بنده ی ذلیل و خوار از كسی كه مرده است، یعنی به یقین می میرد. به تحقیق بیرون كرده شده است از خانه اش از برای كوچ كردن از آن خانه به خانه ی دیگر. خریده است بنده از آن مرده خانه ای را از خانه های فریب دنیا در ناحیه ی نیست شدگان و ولایت هلاك شدگان. و جمع و احاطه كرده است این خانه را حدود چهارگانه: حد اول منتهی می شود به سوی اسباب آفتها به صاحبش كه تحصیل و جمع كردن موونت و معیشت و اموال باشد كه مستلزم آفات و بلایا و شدائد است و حد دویم منتهی می شود به سوی اسباب مصیبتها به صاحبش كه ازواج و اولاد و خدم و حشم باشد كه مستلزم مصائب است و حد سیم منتهی می شود به خواهشهای قوه ی شهویه و غضبیه هلاك كننده ی صاحبش و حد چهارم منتهی می شود به سوی شیطان نفس اماره گمراه كننده ی صاحبش و در این حد چهارم گشوده می شود دروازه ی این خانه. اما وجه ذكر حدود اربعه، پس آن است كه چون از برای هر خانه دو جانب است یمین و یسار و از برای هر جانبی دو ركن است اعلا و اسفل، لهذا اثبات شد از برای این خانه نیز دو

[صفحه 1016]

جانب، جانب یمین كه شیطان نفس و هوا و خواهش آن باشد و جانب یسار كه دواعی آفات و مصیبات باشد، اما یمین و اقوی بودن اولان، به تقریب علت و داخل بودن و اما یسار بودن آخران، به سبب معلول و خارج بودن و در جانب یمین ركن اعلا شیطان نفس است و ركن اسفل هوای آن، به تقریب تفریع ثانی بر اول، چنانكه در جانب یسار نیز ركن اعلا دواعی آفات است و ركن اسفل دواعی مصیبات به تقریب تفریع ثانی بر اول و اما وجه ترتیب ذكری، پس ابتدا شد به جانب یسار، به تقریب قرب معلولات و آثار نسبت به تعلیلات و در جانب یسار مقدم شد ركن اعلا بر ركن اسفل بر نظم طبیعی. اما در جانب یمین پس موخر شد ركن اعلا، به تقریب مقصود اصلی و غایت الغایات بودن در باب دشمن داشتن و احتراز كردن، چنانكه مبدء المبادی است در باب اضلال و ضرر رسانیدن و تا گشوده شود بر روی او دروازه ی بودن اضرار را.

«اشتری هذا المغتر بالامل، من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعه و الدخول فی ذل الطلب و الضراعه، فما ادرك هذا المشتری فیما اشتری من درك، فعلی مبلبل اجسام الملوك و سالب نفوس الجبابره و مزیل ملك الفراعنه، مثل كسری و قیصر و تبع و حمیر.»

یعنی خریده است این فریب خورده ی آرزوی دنیا، از این شخص بیرون كرده شده به مرگ، این خانه را به عوض بیرون رفتن از عزت قناعت كردن و داخل شدن در مذلت طلب كردن و تضرع كردن، پس آن چیزی كه لاحق و لازم شود این مشتری را در آنچه خریده است از درك و غرامت تبعات و نكبات، پس فك و خلاص آن بر خدایی است كه مخلوط گرداننده ی بدنهای پادشاهان است به خاك كردن و واگیرنده ی جانهای ظلم كنندگان است و نیست كننده ی پادشاهی فرعونیان، یعنی سركشان است، مانند كسری كه پادشاهان عجم باشند و قیصر كه پادشاهان روم باشند و تبع كه پادشاهان یمن باشند و

[صفحه 1017]

حمیر كه پادشاهان اولاد حمیربن سبا بن یشجب بن قحطان باشند كه پادشاهان قرن اول و اوائل دوران بودند.

«و من جمع المال علی المال فاكثر و من بنی و شید و زخرف و نجد و ادخر و اعتقد و نظر بزعمه للولد، اشخاصهم جمیعا الی موقف العرض و الحساب و موضع الثواب و العقاب، اذا وقع الامر بفصل القضاء «و خسر هنالك المبطلون».

شهد علی ذلك العقل اذا خرج من اسر الهوی و سلم من علائق الدنیا.»

یعنی و كسی كه جمع كرده است مال را بر بالای مال، پس گردانیده است مال را بسیار و كسی كه بنا كرد بنایی را و استوار كرد آن را و زینت كرد آن را به زر و بیاراست آن را به انواع فرشها و ذخیره كرد اموال را و برگرفت ضیاع و عقار و املاك و بساتین را و نظر كرد و ملاحظه كرد به گمان خود منفعت و دولت اولاد را، كوچ كردن و سفر كردن كل ایشان به سوی موقف عرض اعمال و حساب و مكان ثواب و عقاب است، در وقتی كه صادر می شود امر خدا به حكم كردن قطعی جزمی در میانه ی حق و باطل و سعید و شقی و مطیع و عاصی و اهل بهشت و دوزخ، «و زیانكارند در آن وقت كسانی كه مرتكب كارهای باطل دنیا بوده اند».

شهادت می دهد بر جمیع مذكورات، عقل عقلا در وقتی كه بیرون آمده باشد از اسیری هوا و خواهش نفس اماره و رهایی یافته باشد از علاقه های دنیا.

[صفحه 1018]


صفحه 1015، 1016، 1017، 1018.